نسل سوم/دست های پشت پرده/ صحنه گردانان امریکا
اصول بنیادین
واشنگتن یک شهر کوچک است؛ نوعی از شهرهای کوچک که یک امپراتوری را اداره میکند. یک شهر کوچک از مقامات دولتی و نمایندگان مجلس و مؤسسات تحقیقاتی و خبرنگاران که در آن همه همدیگر را میشناسند. هر کسی علیه کسی دیگر سرگرم دسیسهسازی است و هر کسی پشت سر دیگری غیبت میکند.
در طول سال گدشته، یک اعتقاد جدید در سطح شهر بوجود آمد، اعتقاد به جنگ علیه عراق. این ایده توسط یک گروه 25 تا 30 نفری محافظه کار نوین که تقریبا همگی یهودی هستند، و روشنفکر در شهر منتشر شد.
اسامی بعضی از آنان: «ریچارد پرل»(وزیر دفاع)، «پل وولفوویتز»، «داگلاس فیت»، «ویلیام کریستول»، «الیوت آبرامز» و «چارلز کراثامر» است؛ افرادی که دوستان دوطرفه هستند و هوای همدیگر را دارند و به این نکته ایمان دارند که دارای اندیشه سیاسی نیروی اصلی پیش برنده تاریخ هستند. آنها معتقدند که اندیشه درست سیاسی موجب ترکیب شدن اخلاقیات و فشار، حقوق بشر و شهامت میشود.
اساس اندیشه فلسفی محافظهکاران نوین، نوشتههای «ماکیاول»، «هابز» و «ادموند بورکه» است.آنها همچنین «وینستون چرچیل» را میستایند و نیز سیاست دنبال شده توسط «رونالد ریگان» را آنها سعی میکنند علت شکست دهه 30 (مونیخ) در مقابل واقعیت 1980 (سقوط دیوار برلین) را تبیین کنند.
آیا آنها در اشتباهند؟ آیا آنها حماقت کردند که واشنگتن را به سمت بغداد هدایت کردند؟
آنها اینطور فکر نمیکنند. آنها به عقیدهشان چسبیده و از آن دفاع میکنند. آنها وانمود میکنند که در پایان، کم یا زیاد، نتیجه خوب است و این کار جواب خواهد داد. البته بعضی وقتها به نظر میآید که عرق سردی بر آنان مینشیند. یکی از آنان میگوید: این یک کار آکادمیک نیست و ما مسؤول آنچه اتفاق میافتد، هستیم. این ایده ما به نفع میلیونها نفر خواهد بود. لحظاتی هست که شما را میترساند. تو بگو «به جهنم»، ما آمدهایم کمک کنیم، ممکن است که اشتباه کرده باشیم.