ازجان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
با عرض معذرت
بزودی بروز می شوم
تغییر انقلابی در هیأت مؤسس و ساختار تصمیم گیرى دانشگاه آزاد | |
مسئولان عالى رتبه کشور براى تغییر در ترکیب اعضاى هیأت مؤسس دانشگاه آزاد اسلامى و معرفى افراد جدید تصمیم گیر در این دانشگاه با هدف بخشیدن حیات تازه به آن در نقطه عطف تصمیم گیرى به سر مى برند. گزارش خبرنگار «ایران» از فعل و انفعالات چند روز گذشته دانشگاه آزاد حاکى است، پس از انتشار خبر تصمیم شوراى عالى انقلاب فرهنگى براى ساماندهى دانشگاه آزاد و تغییر در ترکیب اعضاى هیأت مؤسس این دانشگاه، تلاش هایى از سوى برخى اعضاى فعلى هیأت مؤسس صورت گرفته است تا از اجراى تصمیم شورا در این باره ممانعت شود. این درحالى است که به اعتقاد کارشناسان آنچه که دیروز در برخى سایت هاى خبرى با عنوان «احتمال تصمیم هیأت امناى دانشگاه آزاد براى محدود کردن زمان ریاست آن» و تکذیب این خبر از سوى دانشگاه آزاد مطرح شد، صرفاً یک بحث فرعى است تا افکار عمومى را از مسأله اصلى که تغییر اساسى در هیأت مؤسس و ساختار تصمیم گیرى و تصمیم سازى در این دانشگاه است، منحرف کند.به اعتقاد کارشناسان، دانشگاه آزاد در ۲۴ سال گذشته براى انتخاب رئیس و تشکیل جلسات هیأت مؤسس و هیأت امنا، شفاف و قانونى عمل نکرده است. تغییرات هیأت مؤسس یک میلیون و ۲۰۰ هزار دانشجوى دانشگاه آزاد اسلامى منتظرند تا تصمیم انقلابى شوراى عالى انقلاب فرهنگى در خصوص این دانشگاه اجرایى شود. تأسیس دانشگاه آزاد اسلامى دانشگاه آزاد اسلامى در سال ۱۳۶۱ به عنوان یک مؤسسه تجارى و خارج از ضوابط آموزش عالى وقت ثبت شد. دانشگاه آزاد در سال ۶۶ اساسنامه خود را تنظیم مى کند و شوراى عالى انقلاب فرهنگى در جلسات ،۱۰۳ ۱۲۷ ، ۱۲۸ و ۱۳۱ اساسنامه را بررسى نهایى و به تصویب مى رساند. در نتیجه در تاریخ ۲۸ آبان ۶۶ به وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکى و وزارت فرهنگ و آموزش عالى وقت اساسنامه دانشگاه آزاد ابلاغ و در آن اعضاى هیأت مؤسس به شش نفر ارتقا پیدا مى کنند. از جمله وظایف هیأت مؤسس، اخذ مجوزهاى لازم از وزارت علوم و دیگر مراجع ذیصلاح براى فعالیت و تعیین اعضاى هیأت امنا یا عزل آنان، نظارت بر فعالیت هاى دانشگاه، پیشنهاد تأسیس و توسعه و یا انحلال واحدها و مراکز وابسته دانشگاه براى اخذ مجوز از وزارت علوم، تحقیقات و فناورى است. تمامى این وظایف در ماده ۹ اساسنامه دانشگاه آزاد اسلامى ذکر شده است. اکنون ۱۹ سال از تشکیل هیأت مؤسس دانشگاه آزاد اسلامى مى گذرد و این اعضا فقط در خرداد ۶۸ و ۲۸ بهمن ۶۹ تشکیل جلسه داده اند. به گفته این منبع آگاه، به دنبال تأکیدات اخیر رئیس جمهور مبنى بر اتخاذ تصمیم انقلابى در خصوص دانشگاه آزاد، جمعه گذشته برخى اعضاى هیأت مؤسس فعلى در واکنشى شتاب زده به مصوبه اخیر شوراى عالى انقلاب فرهنگى و در حالى که جانشینى براى مرحوم سیداحمد خمینى انتخاب نشده بود، جلسه اى در منزل آیت الله موسوى اردبیلى تشکیل داده اند. این منبع مى گوید: یکى از وظایف اصلى هیأت مؤسس، گرفتن مجوز از وزارت علوم براى واحدهاى دانشگاهى تأسیس شده و یا در حال تأسیس است که دانشگاه آزاد اسلامى از بدو تشکیل تاکنون هیچگاه به این قانون عمل نکرده و به همین خاطر شوراى عالى انقلاب فرهنگى در سال ۷۹ نامه اى به آقاى هاشمى رفسنجانى مى فرستد و در آن نامه اعلام مى کند که هیچ یک از واحدهاى دانشگاهى دانشگاه آزاد مجوز قانونى ندارد. هیأت امناى دانشگاه آزاد اسلامى باید طبق قانون هر ماه یکبار تشکیل جلسه بدهند اما پس از گذشت ۱۴ سال فقط ۴۱ بار تشکیل جلسه داده اند. از جمله اختیارات هیأت امنا انتخاب رئیس دانشگاه و معرفى وى به شوراى عالى انقلاب فرهنگى و صدور حکم پس از تأیید آن شورا از سوى هیأت امنا و همچنین عزل رئیس دانشگاه است.تصویب بودجه دانشگاه نیز از جمله وظایف هیأت امنا به شمار مى رود. بررسى مصوبات هیأت امنا از نخستین جلسه تاکنون نشان مى دهد که به هیچ عنوان براى دانشگاه آزاد اسلامى، رئیسى تعیین نشده و هیچ روند قانونى براى تعیین رئیس دانشگاه به شوراى عالى انقلاب فرهنگى گزارش نشده است و اساساً رئیس دانشگاه هیچ حکمى از سوى شوراى عالى انقلاب فرهنگى ندارد البته در سال ۶۱ حکمى از سوى هیأت مؤسس وقت به عبدالله جاسبى داده شد اما با تشکیل هیأت امنا و تصویب اساسنامه و قانونى شدن فرآیند دانشگاه آزاد، این هیأت امنا است که رئیس دانشگاه را مشخص مى کند و به تصویب شوراى عالى انقلاب فرهنگى مى رساند. در حالى که چنین اتفاقى نیفتاده است. در واقع حکم هیأت امنا چهار ساله است و اگر هیأت امنا در سال ۶۹ انتخاب شده اند، باید در سال ۷۳ مدت حکم هیأت امنا تمام مى شد و اگر ابلاغ حکم از سال ۷۱ بوده است، سال ۷۵ مدت اعتبار احکام هیأت امنا تمام مى شد و باید هیأت مؤسس دوباره تشکیل جلسه مى داد و براساس اساسنامه دانشگاه هیأت امناى جدید را معرفى مى کرد اما هیچ گاه این اقدام صورت نگرفت و هیأت امنا در حال حاضر فاقد وجاهت قانونى است. چه کسى نظارت مى کند نخستین مرجع نظارت بر دانشگاه آزاد، وزارت علوم تحقیقات و فناورى است که براساس آیین نامه، نظارت بر تمامى مؤسسات آموزش عالى، غیر دولتى و غیرانتفاعى بر عهده این وزارتخانه و وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکى است. وى با طرح این پرسش که اگر دانشگاه آزاد اسلامى یک مؤسسه غیر دولتى و غیر انتفاعى است، چرا از آغاز تأسیس تاکنون میلیاردها تومان تسهیلات دولتى دریافت کرده است، اظهار داشت: دانشگاه آزاد اکثر زمین هاى خود را از ارگان هاى دولتى دریافت کرده است و سالانه همانند دانشگاه دولتى ارزاق یارانه اى دریافت مى کند. کشمکش هاى وزارت علوم با دانشگاه آزاد این منبع آگاه درباره شهریه هاى دریافتى دانشگاه آزاد اسلامى تأکید کرد: هیچ مرجعى تاکنون بررسى نکرده است که واقعاً چه مقدار شهریه از دانشجویان دریافت شده و نحوه هزینه کردن حساب ها چگونه بوده است. با این همه زاهدى وزیر علوم، تحقیقات و فناورى افزایش شهریه دانشگاه را منوط به تأیید وزارت علوم مى داند، در حالى که به اعتقاد جاسبى، دانشگاه آزاد یک مؤسسه غیر انتفاعى و غیر دولتى است و تصمیم گیرى درباره کاهش و یا افزایش شهریه دانشگاه آزاد باید با نظر هیأت امناى این دانشگاه باشد. با این وجود زاهدى تأکید دارد که این دانشگاه غیر دولتى و انتفاعى است اما خصوصى نیست و حتى وزارت علوم در مقوله هایى همچون رفاه دانشجویى به این دانشگاه کمک مى کند. هدیه به چند میلیون دانشجو اکنون چند میلیون دانشجو و فارغ التحصیل این دانشگاه و نیز همه کسانى که منافع مادى و معنوى شان به طور غیرمستقیم با دانشگاه آزاد گره خورده است و هزاران میلیارد تومان بضاعت زیرساختى دانشگاه آزاد که اکثر آن با بخشش مستقیم دولت به دست آمده است و منتظر تصمیم قاطعى از سوى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، دولت و نمایندگان مجلس هستند تا با عمل کردن به تصمیمات و مصوبات قانونى، پیشرفت و توسعه را به دانشگاه آزاد هدیه کنند و با شفاف نمودن سیستم مدیریتى این دانشگاه، لبخند رضایت بر لبان دانشجویان، استادان و کارکنان این دانشگاه را بنشانند. |
چه کسی تیر خلاص به ائتلاف اصولگرایان می زند؟ | |
رجا نیوز گزارش می دهد، حسن بیادی، دبیرکل و سخنگوی جمعیت آبادگران جوان، رسماً 12 عضو از لیست مورد نظر حامیان قالیباف را معرفی کرد. بیادی گفت: شیبانی ، چمران ، حسن بیادی ، رسول خادم، حبیب کاشانی، نادر شریعتمداری، خسروی وفا ، منظر خیر حبیباللهی، رحیم خاکی، فرشته محمدعلی، حسن تیزمغز و طلایی در لیست مورد حمایت آبادگران جوان دیده میشود. پیش از این و در جمعه گذشته ستاد خبری جمعیت آبادگران جوان، خبری را در اختیار خبرگزاریها قرار داده بود که از کنفرانس مطبوعاتی مهندس چمران به عنوان سخنگوی ائتلاف حامیان قالیباف و اعلام لیست انتخاباتی آنان از سوی وی حکایت داشت که مهندس مهدی چمران قبول سخنگویی از سوی ستاد موسوم به اصولگرایان را رد کرد. این در حالی است که روز گذشته مهندس چمران و محمدرضا باهنر در مصاحبه های جداگانه از تشکیل کار گروه سه نفره بذرپاش، مهندس چمران، و یک نفر به نمایندگی از ائتلاف حامیان قالیباف (اکثریت شورای شهر، جمعیت ایثارگران و برخی نمایندگان تهران در مجلس) خبر دادند. |
مهریه زن محمد رضا شاه یک جلد کتاب خدا و یک شاخه نبات!نرخ فعلی مهریه در جامعه از 500 سکه به بالا!سوء تفاهم پیش نیاد من سلطنت طلب نیستم ولی میخوام بدونم این مهریه های سنگین از کی مرسوم شده و آیا مهریه یک دختر معمولی که زن یک ادم معمولی میشه روچه حسابی شده 500 تا 1500 سکه و نقش دولت و مقامات مسئول در این زمینه چیه!آیا پرداخت سکه برای ازدواج فرقی بین ازدواج و گوسفند خریدن باقی میگذاره!از مهریه 1000 سکه ای تا تنفروشی با اذن پدر مادر چند قدم فاصله هست!!!!!!!!!!!
آیا فقدان تامین اجتماعی در یک کشور نفت خیز اسلامی بهانه مناسبی برای آدم های فرصت طلب نشده؟
پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :
پدر عزیزم،
با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو رو بگیرم. من احساسات واقعی رو با Stacy پیدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما می دونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش ، لباسهای تنگ موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره. اما فقط احساسات نیست، پدر. اون حامله است. Stacy به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم. اون یک تریلی توی جنگل داره و کُلی هیزم برای تمام زمستون. ما یک رؤیای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه. Stacy چشمان من رو به روی حقیقت باز کرد که ماریجوانا واقعاً به کسی صدمه نمی زنه. ما اون رو برای خودمون می کاریم، و برای تجارت با کمک آدمای دیگه ای که توی مزرعه هستن، برای تمام کوکائینها و اکستازیهایی که می خوایم. در ضمن، دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه، و Stacy بهتر بشه. اون لیاقتش رو داره. نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و می دونم چطور از خودم مراقبت کنم. یک روز، مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردیم، اونوقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی.
با عشق،
پسرت،
John
پاورقی : پدر، هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست، من بالا هستم تو خونه Tommy. فقط می خواستم بهت یادآوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روی میزمه. دوسِت دارم! هروقت برای اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن.
نسل سوم/دست های پشت پرده/ صحنه گردانان امریکا
اصول بنیادین
واشنگتن یک شهر کوچک است؛ نوعی از شهرهای کوچک که یک امپراتوری را اداره میکند. یک شهر کوچک از مقامات دولتی و نمایندگان مجلس و مؤسسات تحقیقاتی و خبرنگاران که در آن همه همدیگر را میشناسند. هر کسی علیه کسی دیگر سرگرم دسیسهسازی است و هر کسی پشت سر دیگری غیبت میکند.
در طول سال گدشته، یک اعتقاد جدید در سطح شهر بوجود آمد، اعتقاد به جنگ علیه عراق. این ایده توسط یک گروه 25 تا 30 نفری محافظه کار نوین که تقریبا همگی یهودی هستند، و روشنفکر در شهر منتشر شد.
اسامی بعضی از آنان: «ریچارد پرل»(وزیر دفاع)، «پل وولفوویتز»، «داگلاس فیت»، «ویلیام کریستول»، «الیوت آبرامز» و «چارلز کراثامر» است؛ افرادی که دوستان دوطرفه هستند و هوای همدیگر را دارند و به این نکته ایمان دارند که دارای اندیشه سیاسی نیروی اصلی پیش برنده تاریخ هستند. آنها معتقدند که اندیشه درست سیاسی موجب ترکیب شدن اخلاقیات و فشار، حقوق بشر و شهامت میشود.
اساس اندیشه فلسفی محافظهکاران نوین، نوشتههای «ماکیاول»، «هابز» و «ادموند بورکه» است.آنها همچنین «وینستون چرچیل» را میستایند و نیز سیاست دنبال شده توسط «رونالد ریگان» را آنها سعی میکنند علت شکست دهه 30 (مونیخ) در مقابل واقعیت 1980 (سقوط دیوار برلین) را تبیین کنند.
آیا آنها در اشتباهند؟ آیا آنها حماقت کردند که واشنگتن را به سمت بغداد هدایت کردند؟
آنها اینطور فکر نمیکنند. آنها به عقیدهشان چسبیده و از آن دفاع میکنند. آنها وانمود میکنند که در پایان، کم یا زیاد، نتیجه خوب است و این کار جواب خواهد داد. البته بعضی وقتها به نظر میآید که عرق سردی بر آنان مینشیند. یکی از آنان میگوید: این یک کار آکادمیک نیست و ما مسؤول آنچه اتفاق میافتد، هستیم. این ایده ما به نفع میلیونها نفر خواهد بود. لحظاتی هست که شما را میترساند. تو بگو «به جهنم»، ما آمدهایم کمک کنیم، ممکن است که اشتباه کرده باشیم.
مصاحبه با خدا
I dreamed I had an interview with God.
در رویا دیدم که با خدا حرف میزنم
So you would like to interview me? God asked.
او از من پرسید :آیا مایلی از من چیزی بپرسی؟
If you have the time? I said.
گفتم ....اگر وقت داشته باشید....
God smiled. ?My time is eternity.
لبخندی زد و گفت: زمان برای من تا بی نهایت ادامه دارد
What questions do you have in mind for me?
چه پرسشی در ذهن تو برای من هست؟
What surprises you most about humankind?
پرسیدم: چه چیزی در رفتار انسان ها هست که شما را شگفت زده می کند؟
God answered...
پاسخ داد:
That they get bored with childhood,
آدم ها از بچه بودن خسته می شوند ...
they rush to grow up, and then
عجله دارند بزرگ شوند و سپس.....
long to be children again.
آرزو دارند دوباره به دوران کودکی باز گردند
That they lose their health to make money...
سلامتی خود را در راه کسب ثروت از دست می دهند
and then lose their money to restore their health.
و سپس ثروت خود را در راه کسب سلامتی دوباره از صرف می کنند....
That by thinking anxiously about the future,
چنان با هیجان به آینده فکر می کنند.
they forget the present,
که از حال غافل می شوند
such that they live in neither the present nor the future.
به طوری که نه در حال زندگی می کنند نه در آینده
"That they live as if they will never die,
آن ها طوری زندگی می کنند.،انگار هیچ وقت نمی میرند
and die as though they had never lived.
و جوری می میرند ....انگار هیچ وقت زنده نبودند
we were silent for a while.
ما برای لحظاتی سکوت کردیم
And then I asked.
سپس من پرسیدم..
As a parent, what are some of life"s lessons you want your children to learn
مانند یک پدر کدام درس زندگی را مایل هستی که فرزندانت بیاموزند؟
To learn they cannot make anyone love them.
پاسخ داد:یاد بگیرند که نمیتوانند دیگران را مجبور کنند که دوستشان داشته باشند
All they can do
ولی می توانند
is let themselves be loved.
طوری رفتار کنند که مورد عشق و علاقه دیگران باشند
To learn that it is not good to compare themselves to others.
یاد بگیرند که خود را با دیگران مقایسه نکنند
To learn to forgive by practicing forgiveness.
یاد بگیرند ...دیگران را ببخشند با عادت کردن به بخشندگی
To learn that it only takes a few seconds to open profound wounds in those they love,
یاد بگیرند تنها چند ثانیه طول می کشد تا زخمی در قلب کسی که دوستش دارید ایجاد کنید
and it can take many years to heal them.
ولی سال ها طول می کشد تا آن جراحت را التیام بخشید
To learn that a rich person
یاد بگیرند یک انسان ثروتمند کسی نیست که دارایی زیادی دارد
is not one who has the most,but is one who needs the least
بلکه کسی هست که کمترین نیازوخواسته را دارد
To learn that there are people who love them dearly,
یاد بگیرند کسانی هستند که آن ها را از صمیم قلب دوست دارند
but simply have not yet learned how to express or show their feelings.
ولی نمیدانند چگونه احساس خود را بروز دهند
To learn that two people can
یاد بگیرند وبدانند ..دونفر می توانند به یک چیز نگاه کنند
look at the same thing and see it differently?
ولی برداشت آن ها متفاوت باشد
To learn that it is not enough that they
یاد بگیرند کافی نیست که تنها دیگران را ببخشند
forgive one another, but they must also forgive themselves.
بلکه انسان ها باید قادر به بخشش و عفو خود نیز باشند
"Thank you for your time," I said
سپس من از خدا تشکر کردم و گفتم
"Is there anything else you would like your children to know"
آیا چیز دیگری هم وجود دارد که مایل باشی فرزندانت بدانند؟
God smiled and said,Just know that I am here... always.
خداوند لبخندی زد و پاسخ داد: فقط این که بدانند من این جا و با آن ها هستم..........برای همیشه
از سایت روزنهrozaneh@yahoogroups.com
شب بیست ویکم ماه مبارک رمضان بود.
روی سجاده نشسته بودم تا چند رکعتی نماز بجا آورم وچند آیه ای از قرآن تلاوت کنم که ناگهان صدای در خانه بلند شد.
-آقا می آیید دم در….آقا عجله کنید…بابام …..بابام……
تسبیح به دست به طرف در رفتم.در را که گشودم .چشمم به بچه فقیری افتاد که ظرفی گلی ونه چندان سالم به دستش بود.
-بله پسرجان کاری داری؟مشکلی پیش اومده؟
-آره آقا …ببابام…بابام..
وصدای هق هق گریه به او مهلت ادامه سخن نداد.
روی زمین، هم قد اونشستم.
پسرم اینطور که من نمی فهمم چی میگی.کمی آرام بگیرتا بتونم کمکت کنم.
-آقا بابام ….بابام....
وباز بغضش راه سخن بر او بست.بغلش کردم وبا گوشه عبا مروارید اشک را از صورت معصومش پاک کردم.کم کم به حرف اومد.
-بابای من مسموم شده وطبیب گفته باید شیر بخوره تا شفا بگیره.من وبچه های دیگه تصمیم گرفتیم بریم دم خونه ها و برا بابا شیر بیاریم.
-اسم بابات چیه پسرم؟
اسمش …..
نمی دونم. اسمش …..
آهان اسمش باباست.
-پسرم بابا که اسم نیست.
-آقا تورو خدا عجله کن. بابام خیلی تبش بالاست.
مونده بودم این بابا کیه که هم اسم نداره. هم این قدر بچه های با محبت داره که این قدر به فکرشن.کاسه را گرفتم وگفتم منتظر بمونه تا مقداری شیر براش تهیه کنم.
-حارث .با کی حرف می زنی؟
صدای همسرم بود.
-کسی نیست.یه بنده خدا .یه مقداری شیر می خواد.ظرف شیر کجاست؟
طاهره ،با چشمان خواب آلود اومد تا ظرف شیر را نشونم بده.
حارث این بنده خدایی که میگی نمی تونست تا صبح صبر کنه؟
-نه باباش مریضه. مسموم شده طبیب سفارش شیر کرده.
همین طور که شیر را داخل کاسه می ریخت زیر لب زمزمه می کرد:خدا کسی را گرفتار طبیب نکنه.
طاهره جان خودت ظرف را ببر دم در.یه بچه چهار پنج سالست.کمی دلداریش بده.گناه داره.قلبش نازکه.اینطوری که من فهمیدم خیلی خیلی بابا شو دوست داره.
-خوشا به حال مردم. کاش بچه های ما هم اینطور بشن.
-حالا عجله کن که حسابی بی تابه.
لحظاتی از رفتن طاهره نگذشته بود که صدای گریه بلند شد.
-خدایا چی شده.
سراسیمه خودمو رسوندم دم در.همسرم بچه را محکم بغل کرده وزار زار گریه می کرد.
-آروم ...شبه.....مردم خوابن....
-کاش این مردم هیچ وقت از خواب بیدار نمی شدند...
-چی میگی ؟...چی شده...؟
-حارث این بچه یتیمه .بابا نداره.
-یعنی چی؟
-پدر این کودک مدتی پیش از دنیا رفته.
-آره پسرجون...راست میگه.
عجب بچه هایی پیدا میشن.به هزا بهونه....
-نه حارث ،زبون به کام بگیر.می دونه این پسر کیه.
-نه
چند روز پیش بچه ها توی کوچه در حال بازی بودند ولی این بچه را داخل بازی راه نمی دادند.می گفتند تو بابا نداری .ما با تو بازی نمی کنیم.این بچه هم سرش را انداخت پایین و رفت گوشه ای غمگین وبا حسرت نشست وزل زد به بقیه بچه ها.
توهم گیر ودار بود که مولا اومد.مثل همیشه عظیم وپر صلابت.اما تا به این بچه یتیم رسید آروم نشست روی زمین ...
-پسرم ،توچرا با بچه ها بازی نمی کنی؟
آخه آقا من بابا ندارم. اونا هم با من بازی نمی کنن.
چند لحظه ای نگذشت که صدای خنده های این بچه توی غربت کوفه پیچید.بهشتم بش می دادی این قدر خوشحال نمی شد .
بچه ها من دیگه بابا دارم .نگا کنین بابای من چقدر مهربونه.بابای من خیلی خوبه.بابای من بهتر از همه باباهای دنیاست..
گل عفاف
هیچ باغبانى را سرزنش نمىکنند که چرا دور باغ خود حصار و پرچین کشیده است، چون باغ بىدیوار، از آسیب مصون نیست و میوه و محصولى براى باغبان نمىماند .
هیچ کس هم با نام «آزادى» دیوار خانه خود را برنمىدارد و شبها در حیاطش را باز نمىگذارد، چون خطر رخنهى دزد، جدى است .
هیچ صاحب گنج و گوهرى هم جواهرات خود را بدون حفاظ، در معرض دید رهگذران نمىگذارد تا بدرخشد، جلوه کند و چشم و دل برباید، چون خود جواهر ربوده مىشود .
• هر چیز که قیمتىتر باشد، درصد مراقبت از آن بالاتر مىرود .
• هر چه که نفیستر باشد، بیم ربودن و غارت بیشتر است و مواظبت، لازمتر .
• اگر در شیشهى عطر را باز بگذارید، عطرش مىپرد .
• اگر رشتهى مرواریدت را در کمد و صندوق نگذارى و در آن را نبندى، گم مىشود .
• اگر در مقابل پنجرهى خانهات، تورى نزنى، از نیش پشهها و مزاحمت مگسها در امان نخواهى بود .
وقتى راه ورود پشهها را مىبندى، خود را «مصون» ساختهاى، نه «محدود» و زندانى .
وقتى در خانه را مىبندى، یا پشت پنجرهى اتاقت پرده مىآویزى، خانه خود را از ورود بیگانه و نگاههاى مزاحم در پناه قرار دادهاى، نه که خود را در قید و بند و حصار افکنده باشى .
اگر براى ایمنى از خطرها و آسودگى از مزاحمان، خود را بپوشانى، نه کسى ایراد مىگیرد و نه اگر هم ایراد بگیرد، اعتنا مىکنى، چرا که سخنش را بىمنطق و ناآگاهانه مىدانى و مىبینى .
اینکه «دل باید پاک باشد»، بهانهاى براى گریز جاهلانه از همین مصونیت است و آویختن به شاخهى «لاقیدى» وگرنه از دل پاک هم نباید جز نگاه و رفتار پاک برخیزد .
ظاهر، آینهى باطن است و . . . «از کوزه همان برون تراود که در اوست» .
زن، به خاطر ارزش و کرامتى که دارد، باید محفوظ بماند و خود را حراج نکند و در بازار سوداگران شهوت، خود را به بهاى چند نامه و نگاه و لبخند نفروشد .
زن به خاطر لطافتى که دارد، نباید در دستهاى خشن کامجویان دیو سیرت، که نقاب مهربانى و عشق به چهره دارند، پژمرده شود و پس از آن که گل عصمتش را چیدند، او را دور اندازند، یا زیر پاشان له کنند .
زن به خاطر عصمتى که دارد و میراثدار پاکى مریم است، نباید بازیچهى هوس و آلودهى به ویروس گناه گردد .
گوهر عفاف و پاکى، کمارزشتر از طلا و پول و محصول باغ و وسایل خانه نیست .
دزدان ایمان و غارتگران شرف نیز فراوانند .
سادگى و خامى است که کسى خود را در معرض دید و تماشاى نگاههاى مسموم و چشمهاى ناپاک قرار دهد و به دلبرى و جلوهگرى بپردازد و خیال کند بیماردلان و رهزنان عفاف را به وسوسه نمىاندازد و از زهر نگاهها و نیش پشههاى شهوت در امان مىماند!
خراب کردن همهى دیوارها و برداشتن همهى پردهها و باز گذاشتن همهى پنجرهها، نشانهى تیره اندیشى است، نه روشنفکرى! علامت جاهلیت است نه تمدن !
مىگویى نه؟ به طومار کسانى نگاه کن که پس از رسوایى و بىآبرویى، با دو دست پشیمانى بر سر غفلتخویش مىزنند و بر جهالتخود لعنت مىفرستند .
کسى که از «جماعت رسوا» نگریزد «رسواى جماعت» مىشود!
آنکه ایمان را به لقمهاى نان مىفروشد،
آنکه یوسف زیبایى را با چند سکهى قلب عوض مىکند، آنکه «کودک عفاف» را جلوى صدها گرگ گرسنه مىبرد و به تماشا مىگذارد، روزى هم «پشت دیوار ندامت» اشک حسرت بر دامن پشیمانى خواهد ریخت، در آخرت هم به آتش بىپروایى خود خواهد سوخت .
از اول که جامهى عفاف سفید و شفاف است، نباید گذاشت چرکابهى گناه بر آن بپاشد .
از اول باید مواظب بود این کاسهى چینى نشکند و این جام بلورین ترک بر ندارد .
از اول نباید به پاى بیگانه، اجازهى ورود به مزرعه نجابت داد، که بوتههاى نورس عصمت را لگدمال کند .
ولى . . . گریه بىحاصل است و بىثمر، وقتى که شاخه شکست و گل چیده شد!